دلنوشته های بابا برای پسر خوبش
جمعه 28 اسفند 94- تهران از شب سه شنبه اومدیم خونه منیژه فرزاد. این چند چند روز حسابی به پسرم خوش گذشته. قبلش که عزیز و آقاجون گرگان پیش ما بودن حسابی باهات بازی کردن تو هم دلبری کردی هم الان که بساط گردش و بازی به راهه. تو هایپر حسابی ماشین سواری کردی و بازار کوروش هم شهربازی داشت که اونجا هم خوشحال بودی. فردا هم میریم لاهیجان دو سه روزی اونجاییم. گردشا و بازیاتو بکن که برگردیم گرگان حسابی کار داریم و وقت بازی نداریم. ساختمون سازی شروع شده و وقتمون رو میگیره.تو هم که روز به روز بزرگتر و پرانرژیتر میشی. دوس دارم همش پیشت باشم ولی حیف که نمیشه. همین که ...